تنهایی ام را با کسی قسمت نخواهم کرد ...
یک بار قسمت کردم
چندین برابر شد...!!!
ஜ۩۞۩ஜدختــــر زمــــستانஜ۩۞۩ஜ
دیگــر عشــق را باور نمــی کنم! ایــن واژهـ را بــ ِ لجــن کشیــده ایــد
|
اونی که الان مال شماست
هلاک ما بود
در حد ما نبود پاسش دادیم به شما
مبارکتون باشه
اگر درد داری
تحمل کن
روی هم که تلمبار شد
دیگر نمی فهمی کدام درد از کجاست
کم کم خودش بی حس میشود
تنهایی ام را با کسی قسمت نخواهم کرد ...
یک بار قسمت کردم
چندین برابر شد...!!!
حــــــرف تــــــو که میشــــــود
مــــــن
چقــــــدر ناشیانه,
ادعــــــای بی تفاوتــــــی میکــــــنم
اما خبر نداره اون چیزی که شکسته تصویر زیبایی بوده که از خودش ساخته بودی
خــــــــــدایا
خواستم بگویم تــنهایم
اما
نـــــــــــگاه خندانت، مرا شــرمگین کرد
چه کسی بـــــــــــــــهتر از تو ... ولی عجیب دلتنگم
گاهی حس میکنم قلبم دیگه حرفی برای گفتن نداره
امــــا
اما خدا میدونه سکوتش چه حرفایی داره
در آغوش خــــدا گریستم تــا نوازشم کند
پـرسید
فرزندم پس آدمت کو
اشک هایم را پـاک کـــردم و گفــــتم
در آغوش حـــوای
دیگریـست
نداشتن تو یعنی اینکه دیگری تو را دارد
نمی دانم نداشتنت سخت تر است
یا تحمل اینکه دیگری تو را دارد؟
چـه اشـتـبـاه بـزرگـی سـت
تـلـخ کـردن زنـدگـیـمـان
بـرای کـسـی کـه در دوری مـا
شـیـریـن تـریـن لـحـظـات زنـدگـیـش را سـپـری مـی کـنـد
تنهایی یکباره آدم را قورت نميدهد
بلکه سر فرصت میجود
!!!همونایی که خنده هاشون گوشه فلک رو کر می کنه!!!
!!!همونایی هستن که صدای گریه های آرومشونو حتی بالشتشون نمی شنوه!!!
آسمان رو قسمت کردند...
تکه ای برای برکه...
تکه ای برای رود ...
تکه ای برای دریا...
دلم را قسمت کردند...
تکه ای برای تو...
تکه ای برای تو...
تکه ای برای تو...
شبی می فرستم برایت
كاش امشب عاشقی هم پا می گرفت
تشنگی هم طعم دریا می گرفت
كاش امشب كوچه های منتظر
یك سلام گرم از ما می گرفت
این سكوت تلخ . دنیای من است
كاش دستت . دست دنیا میگرفت
آسمان ابری ترین اندوه را
از دل سنگین شبها می گرفت
پنجره دلتنگ چشمی آشناست
كاش می شد عاشقی پا می گرفت
چشم من بیا منو یاری بكن
گونه هام خشكیده شد ، كاری بكن
غیر گریه مگه كاری می شه كرد
كاری از ما نمی آد ، زاری بكن
اون كه رفته ،
دیگه هیچ وقت نمی آد
تا قیامت دل من گریه می خواد
هر چی دریا و زمین داره خدا
با تموم ابرای آسمونا
كاشكی می داد همه رو به چشم من
تا چشام به حال من گریه كنن
اون كه رفته ، دیگه هیچ وقت نمی آد
تا قیامت ، دل من گریه می خواد
قصه ی گذشته های خوب من
جدایی درد بی درمان عشق است
جدایی حرف بی پایان عشق است
جدایی قصه های تلخ دارد
جدایی ناله های سخت دارد
جدایی شاه بی پایان عشق است
جدایی راز بی پایان عشق است
جدایی گریه وفریاد دارد
جدایی مرگ دارد درد دارد
خدایا دور کن درد جدایی
که بی زارم دگر از اشنایی
خودت یه روز میفهمی من واسه تو چی هستم
عاشقمو عاشقم باش وقتی تو را میپرستم
دلمو شکستی اما بازم وفاداردل
عشقتو نمیندازه دورآخه مگه بیکاره دل
دنیاسه دیوونه ها دنیایه دوست داشتنه
فدای چشمات میشم وقتی نگات با منه
هــی پـشـت ِ پـنـجــره می آیـم
شـایـد ، نـشــانـی از تـــو بـجــویــَم
هــی پـشت ِ پنجـــره می آیم
شاید ، شـمـیـم ِ پـیـرهـنـت را
کالسـکـه ی نـســیــم ، فـرو آرَد ...
هــی چـشـم ِ خـود ، بـه جــادّه می دوزم
زان دور دست ِ سـاکـــت و وَهــم آلـــود
گــــرد و غـبــار ِ پــای ِ ســـواری نیـسـت ؟
آیـــا ، کبــوتــر ِ صـحـرایــی
زانـســوی ِ ابــری ِ بــارانــی
مـکـتــوب ِ یــار
نـیـاورده ســت؟
یک لحظه نشد خیالم آزاد از تو
یک لحظه نشد خیالم شاد از تو
دانی که زعشق تو چه شد حاصل من
یک جان و هزار گونه فریاد از تو
کجا بودی وقتی برات شکستم یخ زده بود شاخه گل تو دستم
کجا بودی وقتی غریبی و درد داشت من تنها را دیونه میکرد
کجا بودی وقتی تو را میخواستم که دستات آروم بشینه تو دستام
کجا بودی وقتی که گریه کردم از تو به آسمون گلایه کردم
کجا بودی وقتی کنار عکسات شبا نشستم به هوای چشمات
کجا بودی تو لحظه نیازم وقتی میخواستم دنیامو بسازم
کجا بودی ببینی من می سوزم عین چشات سیاهه رنگ وروزم
کجا بودی تشنه چشمات بودم نبودی من عاشق دنیات بودم
کجا بودی وقتی دیونت بودم وقتی که بی قرار شونت بودم
کجا بودی وقتی چشام به در بود ترانه هام شکایت سفر بود
نبودی پیش من بی ستاره ترک میخورد دلم به یک اشاره
کجا بودی وقتی که پرپر شدم سوختم و از غمت خاکستر شدم
کجا بودی ببینی خستگیمو آب شدن شمعای زندگیمو
می خندیدم اما تنم می لرزید کجا بودی وقتی چشام می ترسید
کجا بودی وقتی که اشکام میریخت خون جای گریه ازتو چشمام میریخت
کجا بودی وقتی باید می موندی غصه موازلحن صدام می خوندی
کجا بودی وقتی صدات می کردم به آسمون رسید صدای دردم
کجا بودی من از خودم گذشتم هر جا بگی را دنبال تو گشتم
کجا بودی ببینی آبروم مرد اما به خاطر چشات قسم خورد
خنده واسه همیشه از لبام رفت رسیدن از مرمر رویاهام رفت
کوچه انتظار رسید به بن بست دلم میگفت اون سر وعده هاش هست
کجا بودی که از نفس افتادم روزی یه بار زنده شدم جون دادم
وقتی که این بازی ها را میکردی من می دونستم داری برمیگردی
پاهای خسته تو بذار رو چشمام بگو که دیگه نمی ذاری تنهام
بگو هنوز دوستم داری با منی بگو محاله قلبمو بشکنی
کجا بودی ببینی بی ستاره ام ببینی جز تو کسی را ندارم
غم نبودنت مثل آتیشه تو این خط ترانه جا نمیشه
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
شكنجه بیشتر از این كه پیش چشم خودت
كسی كه سهم تو باشد به دیگران برسد
چه می كنی اگر او را خواستی یك عمر
كسی از گرد راه ناگهان برسد
رها كنی برود از دلت جدا بشود
به آنكه دوست ترش داشته, به آن برسد
رها كنی بروند تا دو پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
گلایه ای نكنی و بغض خویش را بخوری
كه هق هق تو مبادا به گوش آن برسد
خدا كند كه... نه نفرین نمی كنم كه مباد
به او كه عاشق او بوده ام زیان برسد
خدا كند كه فقط این عشق از سرم برود
خدا كند آن زمان فرا برسد
هر بآر که می خوآم ب سمتت بیآیم